کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


جستجو




 



- الگوی زیگلمن

زیگلمن با ترکیب دو بُعد فرزندپروری-پاسخدهی و مطالبه کنندگی- کنترل کنندگی چهار الگوی فرزندپروری یعنی 1) والدین مقتدر 2) والدین سهل گیر 3) والدین مستبد 4) والدین مسامحه گر ارائه کرده است.

1) والدین مقتدر: والدینی که این الگوی فرزندپروری را دارند به فرزندان خود استقلال و آزادی فکری می دهند و آنها را تشویق می کنند و نوعی محدودیت و کنترل را بر آنها اعمال می دارند. در خانواده هایی با والدین مقتدر  نظرها و ارتباط اخلاقی وسیع در تعامل کودک و والدین وجود دارد و گرمی و صمیمیت نسبت به کودک در سطح بالاست. کودکان دارای چنین والدینی متکی به نفس هستند، با همسالان روابط دوستانه دارند. با فشار روحی مقابله می کنند سرزنده و با انرژی هستند. این والدین قوانین واضحی را وضع می کنند و به طور پیوسته آن را دقیق اجرا می کنند. امّا آنها دلیل و منطق این قوانین و محدودیت ها را توضیح می دهند، نسبت به نیازها و دیدگاه های کودکانشان پاسخ دهنده هستند و کودکانشان را در تصمیمات خانواده دخالت می دهند. آنها در رویکرد خودشان مستقل و آزادمنش هستند والدین مقتدر بیشترین کمک را به ایجاد و شکل گیری هویت مثبت نوجوانان می کنند. در خانواده هایی با والدین مقتدر، نوجوانان آزادانه و با احساس راحتی بیشتری به والدین خود محبت می کنند. این شیوه فرزندپروری درجات بالاتری از شایستگی، رشد اجتماعی، خود ادراکی و سلامت روانی را به دنبال دارد.

دانلود پایان نامه

2) والدین سهل گیر: والدین شیوۀ سهل گیر نقطۀ مقابل والدین بی توجه هستند. زیرا آنها به صورتی افراطی نسبت به کودکان خودپذیرش و پاسخدهی دارند. امّا آنها توقعی از فرزندان خود ندارند. این والدین از جمله کسانی هستند که به کودکان خود اجازه می دهند با آنان بدرفتاری کنند. در این خانواده، نظم و ترتیب و قانون کمی حکم فرماست و پایبندی اعضاء به قوانین و آداب و رسوم اجتماعی پایین می باشد. بسیاری از این والدین نسبت به آموزش رفتارهای اجتماعی فرزند خود سهل انگارند، بطوری که چندان توجهی به آموزش آداب غذا خوردن به فرزند خود ندارند. کودک را از آسیب رساندن به اسباب خانه یا سایر اشیاء منع نمی کنند. اهمیتی به پاکیزگی یا اطاعت نمی دهند، از نظر آنان پرخاشگری و خودارضایی طبیعی است. اجازه می دهند که فرزندانشان مدت زمان طولانی بدون نظارت یا دخالت بزرگسالان بازی کند. در این خانواده ها هر کس هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد و فرزندان در چنین خانواده هایی دارای استقلال فکری و عملی هستند و به سبب هرج و مرج نوعی تزلزل روحی در اینگونه خانواده ها به چشم می خورد. این تزلزل باعث بی بند و باری کودکان می شود. موجب می شود کودکان نسبت به زندگی احساس مسئولیت نکنند. از ویژگی های دیگر این فرزندان مقاومت در برابر بزرگسالان، اتکاء به نفس پایین، خشمگین شدن تکانشی و پرخاشگر بودن آنها می باشد. و نوجوانان این خانواده ها احتمال بیشتری دارد که در رفتارهای مشکل آفرین درگیر شوند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

3) والدین مستبد: شیوۀ فرزندپروری استبدادی با ویژگی های توقع بالا و پذیرش مشخص شده است. والدینی که این شیوه را دارند ممکن است چنین نگرش هایی داشته باشند «جایی که من می گویم برو» «زیرا من اینطور می گویم» بیشتر جوانان چنین برخوردی را نمی پذیرند و ضد والدینی هستند که از این شیوه استفاده می کنند. این والدین قوانین خود را به صورت انعطاف ناپذیری تحمیل می کنند و از نظر تربیتی خشن و تنبیه گرند. با رفتار بد مقابله می کنند و کودک بد رفتار را تنبیه می کنند، ابراز محبت و صمیمیت آنها نسبت به کودکان در سطح پایین است. آنها (والدین خشن) امیال کودکان را در نظر نمی گیرند و عقایدشان را جویا نمی شوند. کودکان دارای چنین والدینی ثبات روحی و فکری ندارند و خوشبختی را به بخت می پندارند آنها زود ناراحت می شوند و در برابر فشار روانی آسیب پذیرند. والدین مستبد تمایل به یک انضباط مطلق و تنبیهی بدون ارتباط متقابل دارند. به این معنا که آنها فرمان بیشتری به کودکان خود می دهند و زمانی که خواسته هایشان کاملاً انجام نمی شود، به سرعت کودکان خود را تنبیه می کنند. این والدین انتظار دارند بدون هیچ توضیحی از دستورات آنها اطاعت شود. نوجوانان دارای چنین والدینی، رفتار خوبی دارند امّا ممکن است افسرده باشند، این نوجوانان تمایل دارند عملکرد خوبی در مدرسه داشته باشند و در رفتارهای مشکل آفرین درگیر نمی شوند، امّا مهارتهای اجتماعی آنان ضعیف است و عزت نفس پایین دارند.

عکس مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression

- Ziglman

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-03-05] [ 02:25:00 ب.ظ ]




سبک های فرزندپروری بامریند

   بامریند (1991) از سبک های فرزندپروری مستبد، مقتدر و سهل گیر نام می برد. بر اساس نظریۀ بامریند، سبک های فرزندپروری به عنوان واسطۀ بین متغیرهای هنجاری آنان وجامعه پذیری کودکانشان عمل می کند. سبک های فرزندپروری هم دارای نقش حمایتی و هم غیرحمایتی هستند که البته پیامد بکارگیری هر یک از آنها بر تحول کودک متفاوت است. نتایج بدست آمده از برخی پژوهش ها، رابطه ی سبک های فرزندپروری با شایستگی های اجتماعی کودکان را نشان داده است. بامریند در جای دیگر بیان می کند که والدین دیکتاتور، روابط سرد همراه با کنترل زیاد را بر فرزندان خود اعمال می کنند. والدین مقتدر خود را همراه با رابطه ای گرم و پاسخگویی بر فرزندان خود دارند. در حالی که والدین سهل گیر، انتظارات اندکی از فرزندان خود داشته و هیچگونه کنترل و پاسخگویی هم نسبت به آنان ندارند. والدین دیکتاتور اغلب فرزندان خود را تحقیر می کنند و در مورد تنبیه بکار گرفته شده هیچ گونه توضیحی نمی دهند. اجرای تأدیب های قومی سبب اختلال در پردازش کودکان نسبت به پیام ها و محبت های والدین و دیگران می شود و این باعث می شود که آنان در استرس دائم به سر ببرند. والدین مقتدر در حالی که روش های کنترلی را بر فرزندان خود اعمال می کنند، در مورد انجام آن توضیح می دهند و همچنین روش های تقویتی را برای تغییر رفتار کودکان خود بکار می گیرند. در این سبک، مجموعه ای از حمایت های اجتماعی، ارتباط دوسویه، پذیرندگی، پاسخگویی، شکیبایی و خشنودی نسبت به فرزندان دیده می شود. هیل (1995) نشان داد سبک فرزندپروری مقتدر با سازماندهی و پیشرفت تحصیلی و جهت گیری عقلانی در کودکان رابطۀ مثبت دارد. کودکان والدین مقتدر، سطوح بالاتری از خودمختاری را دارا هستند و از صلاحیت های اجتماعی بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و پرخاشگری کمتری از خود نشان می دهند، دانش آموزانِ با والدین مقتدر بیشتر از دانش آموزان با والدین مستبد و سهل گیر، از شیوه های حل مسئله در شرایط استرس زا استفاده می کنند و ارتباط منفی معناداری بین رضایت مندی از ارتباط با والدین و احساس تنهایی وجود دارد. والدین سهل گیر، هیچگونه کنترلی بر روی کودکان خود ندارند و این کودکان، کمترین میزان اعتماد به نفس، کنجکاوی و خودکنترلی را در هر گروهی از خود نشان می دهند و در کنترل تکانه و تشخیص ارزش ها از ضد ارزش ها مشکل دارند (یارمحمدیان و همکاران، 1388).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

2-9-5- مقایسه بین 3 سبک فرزندپروری بامریند

   تفاوت های مهم بین گروه والدین مقتدر و والدین مستبد در رفتارهای حمایتی و استفاده از مشوق های مثبت است. والدین مقتدر به تلاش های کودکان در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ می دهند و از تقویت های مثبت بیشتری استفاده می کنند. علاوه بر این، والدینی مقتدر در ابراز محبت و تفاهم والد-کودک بطور چشمگیری نمرات بالاتر می گیرند. همچنین والدین سهل انگار در نشان دادن محبت با والدین مقتدر تفاوت فاحشی ندارند، امّا مادران سهل انگار به عنوان تنبیه، کودک را از محبت خود محروم می کنند و به تمسخر او می پردازند. بر اساس مشاهدات بامریند (1967) کودکان والدین مستبد نسبت به کودکان والدین مقتدر در برقراری رابطه با همتاها و احراز موضع فعّال و نیز استقلال رای در رتبه های   پایین تر قرار می گیرند. این کودکان همچنین به صورت انفرادی با خصومت نافعّال، منزوی و غمزده، آسیب پذیر نسبت به فشار و محتاط توصیف شده اند. سبک فرزندپذیری دیکتاوری، با کنترل سخت، سطح بالای محدودیت و انضباط ناپایدار و خشن، میزان پایین حمایت هیجانی و گرمی مشخص می گردد.

از سوی دیگر، سبک فرزندپروری اقتدارمنش، با ترکیبی از کنترل بالا، حمایت هیجانی بیشتر، سطح نامناسب استقلال و روابط دو سویه بینی بین والدین و کودک، شناسایی می شود. بر پایه پژوهش های انجام شده، این سبک فرزندپروری با پیامدهای تحولی مثبت همچون پیشرفت تحصیلی بیشتر، اتکاء به خود بیشتر و کج روی کمتر و روابط بهتر با همتایان رابطه دارد و در نهایت سبک فرزندپروری سهل گیرانه که با فقدان کنترل والدین و پاسخ دهی به خواسته های کودک مشخص می شود.

- Hill

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:25:00 ب.ظ ]




مؤلفه های سبک های فرزندپروری

   در الگوهای نظری جدید از سبک های فرزندپروری، به ابعاد و مؤلفه های این سبک توجه ویژه ای گردیده است. بر طبق این پژوهش ها، سبک های فرزندپروری اقتدار منش شامل ابعاد گرمی و حمایت گری، خودتنظیمی، و خودمختاری می باشد. سبک های فرزندپروری دیکتاتوری نیز شامل 3 بُعد اجبار فیزیکی، خصومت کلامی، غیرتوضیحی-تنبیهی و در نهایت سبک فرزندپروری سهل گیرانه، شامل یک بُعد مهم به نام بی توجهی است.

ویژگی ارتباطی (حمایتی و پذیرا) که حمایت هیجانی، ارتباط دوسویه، محیطی منعطف، همراه با پاسخدهی والدین را شامل می شود. ویژگی نظم و کنترل در سبک اقتدار منش، پاسخ دهی منطقی برای انجام امور، فراهم سازی محیطی برای بیان احساسات و عقاید فرزندان و استفاده از نظرات آنان در ایجاد قواعد خانوادگی است. بُعد اجبار فیزیکی به معنای بکارگیری فراوان تنبیهات، نامشخص و خشن، همراه با کنترل زیاد و پذیرندگی پایین برای فرزندان می باشد. بُعد خصومت کلامی با بکارگیری انتقادهای مخرب برای ایجاد نظم در فرزندان مشخص می شود. و بُعد غیر توضیحی-تنبیهی با بکارگیری تنبیهات و حقیر کردن فرزندان با ارائۀ توصیفی بسیار اندک و یا بدون آن می باشد. و در نهایت ویژگی های بی توجهی که ارائه خواسته های اندک همراه با محدودیت های بسیار کم از فرزندان را شامل می شود (اندر و گالی، 2009).

بخش دوم: هوش هیجانی

تصویر توضیحی برای هوش هیجانی

2-10- تاریخچه هوش هیجانی

افلاطون 2000 سال پیش گفته است؛ تمام یادگیری ها دارای یک زیربنایی هیجانی و عاطفی هستند. بر اساس گفته افلاطون از آن زمان تاکنون دانشمندان، پژوهشگران و فیلسوفان زیادی در جهت اثبات یا نفی نقش احساسات در یادگیری،‌ مطالعات زیادی انجام داده اند. متأسفانه تفکر حاکم در این 2000 سال این بود که هیجان ها مانع انجام کار و تصمیم گیری صحیح می شوند و تمرکز حواس را مختل می سازند. در سه دهه گذشته حجم رو به رشد تحقیقات، ‌خلاف این مطلب را ثابت کرد. در سال 1950 آبراهام مازلو مقاله ای در زمینه ارتقاء نیازهای هیجانی– جسمی،‌ معنوی و روانی نوشت که از دوره رنسانس، ‌انقلاب و تحول عظیمی در زمینه تحلیل از مکتب انسان گرایی به وجود آرود. بین سال های 1970 تا 1980 نظریه مازلو موجب رشد و تحول علوم مربوط به توان و استعداد انسان ها گردید.

تحقیقات مستمر باعث شد تعاریف زیادی از هوش و هیجان مطرح شود. سابقه پژوهش و تحقیق در زمینه هوش غیر شناختی و هوش اجتماعی به سال 1940 بر می گردد. گاردنر استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد در سال 1993 هوش چند گانه را مشتمل بر ابعاد گوناگونی مطرح کرد که مورد توجه علم روان شناسی قرار گرفت و به عنوان یکی از زیر شاخه های هوش شناخته شد. پینی در سال 1986 در رساله دکترایش مفهوم هوش هیجانی را به زبان انگلیسی با عنوان بررسی هیجان،‌ توسعه هوش هیجانی، ‌خود یکپارچگی (در ارتباط با ترس، ‌درد و امیال) مطرح کرد. او توصیه کرد برای تقویت و هوش هیجانی باید به آزاد سازی هیجانی کودکان در مدارس با روش روان درمانی مبادرت کرد.

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

موضوع هوش هیجانی نخستین بار توسط پیترسالووی و جان مایر در سال 1990 مطرح شد. پیتر سالووی از بخش روان شناسی دانشگاه یل می گوید: «در طول چند دهه گذشته باورها در مورد هوش هیجانی دچار تغییر شده اند» زمانی هوش را کمال انسانی می دانستند و معتقد بودند افراد باهوش باید دارای زندگی بهتری باشند. سالووی و مایر در سال 1990 تعریف قابل قبولی از هوش هیجانی را در مقاله ای تحت عنوان هوش هیجای مطرح کردند. در آن مقاله آنها هوش هیجانی را از نظر علمی– هوشی آزمون پذیر و قابل اندازه گیری می دانستند. دیوید کارسو از همکاران پیتر سالووی می گوید: مهم است بدانید هوش هیجانی ضد هوش نیست به عبارتی نشانه برتری احساس (دل) به عقل (سر) نیست بلکه هوش، ‌نقطه تلاقی احساس و عقل است.

دانیل گلمن از نتیجه تحقیقات سالووی و مایر و سایدین در پر فروش ترین کتابش به نام هوش هیجانی در سال 1995 استفاده کرد و در این زمینه دو برنامه  شناخت خود و رشد اجتماعی برای مدرسه نیوهاون نوشت. لئونل اولین بار مفهوم هوش هیجانی را به زبان آلمانی در سال 1966 به کاربرد نتایج تحقیقات او در مورد خانم هایی که به خوبی نمی توانستند از عهده نقش ها و وظایف اجتماعی خود برآیند حاکی از این بود که این خانم ها در سنین کودکی جدا از مادران خود زندگی می کردند. او برای درمان افرادی که از سطح پایین هوش هیجانی برخوردار بودند داروی LSD را تجویز کرد (این موضوع مربوط به دهه 1960 بود).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

- Self- Regalatary

- Autonomy

- Physical Coercion

- Vebal Hostility

- Non-Reasonin-Punitive

- Onder & Gulay

- Payne

- Mayer & Salovey   

- Caruso

- Golman

- Lenel

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:24:00 ب.ظ ]




هفت نوع هوش می تواند وجود داشته باشد که عبارتند از:

1 – هوش زبانی: استعداد سخن گفتن در کنار ساز و کارهای آواشناسی (صدای سخن)،‌ نحو (دستور زبان)، ‌معنا شناسی (معنا) و منظور شناسی (تلویحات و کاربردهای زبان در موقعیت های گوناگون).

2 – هوش موسیقیایی: توان آفرینش، انتقال و درک معانی حاصل از اصوات همراه با ساز و کارهای مختص زیر و بمی، ‌ضرب آهنگ و طنین.

3 – هوش منطقی- ریاضیاتی: توان کاربرد و دریافت روابط فارغ از اشیا و اعمال به معنای اشتغال به تفکر انتزاعی.

4 – هوش فضایی: توان دریافت اطلاعات دیداری یا فضایی، ‌تغییر آن ها، و بازآفرینی تصویرهای دیداری بدون ارجاع به محرک اصلی. شامل توان تصویر سازی سه بعدی و حرکت دادن و چرخاندن آن تصویر.

5 – هوش تنی- حرکتی: توان به کاربردن همه بخش های بدن برای حل مسأله یا گره گشایی موقعیتی.

6 – هوش درون فردی: توان تمییز احساسات،‌ منظورها و انگیزه های خویش.

7 – هوش میان فردی: توان بازشناسی و تمییز احساسات و باورها و منظورهای مردم.

2-12-2- نظریه هوش و رشد شناختی آندرسن

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

   آندرسن درصدد تبیین جنبه های گوناگون هوش است، ‌نه فقط موضوع تفاوت های فردی بلکه چگونگی افزایش توان های شناختی بر اثر رشد،‌ عملکرد توان های اختصاصی و همچنین وجود توان های همگانی و یکسان در بین مردم،‌ نظیر دیدن اشیا در سه بعد، ‌بنابراین برای تبیین این جنبه ها به وجود ساز و کار پردازشی زیر بنایی معادل هوشی عمومی (g) اسپیرمن،‌ همراه با پردازشگرهای ویژه ای که با تفکر گزاره‌یی و عملکردهای دیداری و فضایی سر و کار دارند قائل می شود. وجود توان های همگانی همسان را با مفهوم «دستگاه های مستقل» که عملکردشان در گرو پدیده رسش است تبیین می کنند.

دانلود تحقیق و پایان نامه

2-12-3- نظریه سه وجهی اشترنبرگ

   نظریه سه وجهی اشترنبرگ براین باور بنا شده که نظریه های پیشین نه نادرست بلکه ناقص و ناکامل است. همه خرده نظریه در آن مطرح می شود؛ نظریه مؤلفه ای (ناظر به ساز و کارهای پردازشگری درونی). خرده نظریه تجربه نگر (تجربه شخص با هر تکلیف و موقعیت) و خرده نظریه بافت نگر (رابطه بین محیط خارجی و هوش شخص).

2-12-4- نظریه زیست بوم شناختی سوسی

   استفن سوسی (1990) تلاش کرده ضمن بنا کردن نظریه خود بر پایه نظریه اشترنبرگ و نشان دادن نارسایی های آن، ‌از طریق تکیه بیشتر بر بافت و تأثیر آن بر حل مسأله، نارسایی ها را از بین ببرد.

پیشنهاد سوسی این است که به جای فقط یک هوش زیر بنایی یا g، «استعداد های شناختی چند گانه» دست اندرکار هستند که بنیاد زیستی دارند و برای فرایندهای ذهنی حد و مرز تعیین می کنند. سوسی بافت را برای تحقق توان های شناختی ضروری می داند. منظورش از «بافت»، زمینه های اطلاعات و همچنین عواملی از قبیل شخصیت،‌ انگیزش و آموزش است. بافت ها ممکن است ذهنی، ‌اجتماعی یا جسمانی و فیزیکی باشند. خلاصه اینکه در نظریه او دانش و اطلاعات نقش حساسی در هوش پیدا می کند (اکبرزاده، 1388).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

- Pragmatics

- Sternberg Triarchic

- Stephen ceci

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:24:00 ب.ظ ]




هیجان چیست؟

   واژه ای که تحت عنوان هیجان به آن اشاره می کنیم، اصطلاحی است که روان شناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث وجدل پرداخته اند. در فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد،‌ معنای لغوی هیجان چنین ذکر شده است: «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، ‌احساس، ‌عاطفه؛ هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده». دانیل گلمن لغت هیجان را برای اشاره به یک احساس، افکار،‌ حالت های روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنه ای از تمایلات شخص برای عمل کردن براساس آن به کار می برد. تعداد هیجان های شناخته شده با در نظر گرفتن ترکیبات، ‌گوناگونی ها، ‌تحولات و اختلالات جزیی میان آن ها به صدها نوع می‌رسد. در واقع،‌ هیجان های ظرفیت بی شماری وجود دارند که برای بیان آنها واژه ای نداریم. به طور کلی هیجان سه مؤلفه اساسی دارد:

1– مؤلفه شناختی: افکار، ‌باورها و انتظاراتی که نوع و شدت هیجان را تعیین می کند، ممکن است برای یک فرد لذت بخش و برای فردی دیگر آزار دهنده یا کسل کننده باشد.

2– مؤلفه فیزیولوژیکی: هیجان می تواند با تظاهرات و تغییرات جسمانی همراه باشد، ‌مثلاً‌ هنگامی که بدن به واسطه ترس یا خشم برانگیخته می شود ضربان قلب بالا می رود،‌ مردمک چشم ها گشادتر می شود و نفس به شمارش می افتد.

3– مؤلفه رفتاری: این مؤلفه به حالت های مختلف تظاهرات هیجان ها اشاره می کند. حالت اندام های بدن و آهنگ صدا از این جمله است (چامرو و همکاران، 2007).

دانلود تحقیق و پایان نامه

2-13-1- انواع هیجان های اصلی

   ترس: ترس واکنش هیجانی است و از تعبیر انسان که موقعیت، خطرناک و تهدیدی برای سلامتی اوست،‌ ناشی می شود. درک مخاطرات تهدیدها می تواند روانی یا جسمانی باشد. رایج ترین موقعیت های ترس آور مربوط به پیش بینی صدمه جسمانی یا روانی، ‌آسیب پذیری در برابر خطر، یا انتظار فرد از اینکه توانایی مقابله کردن را با موقعیت های قریب الوقوع ندارد. پیش بینی فرد که نمی تواند با تهدید یا خطر محیطی مقابله کند،‌ به اندازه هر ویژگی واقعی خود تهدید یا خطر،‌ به عنوان منبع ترس، اهمیت دارد (گنجعلی بنجاور، 1388).

خشم: خشم هیجانی فراگیر است. هنگامی که افراد جدیدترین تجربه هیجانی خود را توصیف می کنند، خشم هیجانی است که بیشتر به ذهن می آید. خشم از مانع به جود می آید مثل زمانی که فرد برداشت می کند که نیروهای بیرونی،‌ در برنامه ها، هدف ها، یا سلامتی او اختلال ایجاد می کنند. خشم همچنین از خیانت در امانت، مورد بی اعتنایی قرار گرفتن،‌ مورد انتقاد ناموجه قرار گرفتن،‌ بی ملاحظه گی دیگران‌ و رنجش انباشته شده ناشی می شود. اساس خشم این عقیده است که اوضاع آن گونه که باید باشد، نیست. مانع، اختلال، یا انتقاد ناموجه هستند.

نفرت: نفرت عبارت است از خلاص شدن از شر چیزی آلوده، فاسد، ‌یا گندیده. اینکه آن چیز چیست،‌ به رشد و فرهنگ بستگی دارد. در زمان طفولیت، ‌علت نفرت به مزه های ترش و تلخ محدود است. در کودکی، ‌واکنش های نفرت از بیزاری به تنفری که به صورت روان شناختی اکتساب می شود و به طور کلی از چیزی که تهوع آور باشد، ‌گسترش می یابد. در بزرگسالی،‌ نفرت از برخوردهای ما با هر چیزی که معتقدیم به طریقی آلوده است ایجاد می شود،‌ مثل آلودگی های بدن (بهداشت نامناسب، لخته خون، ‌مرگ)، آلودگی های میان فردی (تماس بدنی با افراد نامطلوب)، ‌و آلودگی های اخلاقی (سوء استفاده از کودک، ‌زنا با محارم،‌ خیانت). وظیفه نفرت رد کردن است. افراد از طریق نفرت،‌ فعالانه برخی از جنبه های مادی یا روانی محیط را پس می زنند و دور می اندازند (گنجعلی بنجاور، 1388).

- Chamorro

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:24:00 ب.ظ ]