مؤلفه های سبک های فرزندپروری

   در الگوهای نظری جدید از سبک های فرزندپروری، به ابعاد و مؤلفه های این سبک توجه ویژه ای گردیده است. بر طبق این پژوهش ها، سبک های فرزندپروری اقتدار منش شامل ابعاد گرمی و حمایت گری، خودتنظیمی، و خودمختاری می باشد. سبک های فرزندپروری دیکتاتوری نیز شامل 3 بُعد اجبار فیزیکی، خصومت کلامی، غیرتوضیحی-تنبیهی و در نهایت سبک فرزندپروری سهل گیرانه، شامل یک بُعد مهم به نام بی توجهی است.

ویژگی ارتباطی (حمایتی و پذیرا) که حمایت هیجانی، ارتباط دوسویه، محیطی منعطف، همراه با پاسخدهی والدین را شامل می شود. ویژگی نظم و کنترل در سبک اقتدار منش، پاسخ دهی منطقی برای انجام امور، فراهم سازی محیطی برای بیان احساسات و عقاید فرزندان و استفاده از نظرات آنان در ایجاد قواعد خانوادگی است. بُعد اجبار فیزیکی به معنای بکارگیری فراوان تنبیهات، نامشخص و خشن، همراه با کنترل زیاد و پذیرندگی پایین برای فرزندان می باشد. بُعد خصومت کلامی با بکارگیری انتقادهای مخرب برای ایجاد نظم در فرزندان مشخص می شود. و بُعد غیر توضیحی-تنبیهی با بکارگیری تنبیهات و حقیر کردن فرزندان با ارائۀ توصیفی بسیار اندک و یا بدون آن می باشد. و در نهایت ویژگی های بی توجهی که ارائه خواسته های اندک همراه با محدودیت های بسیار کم از فرزندان را شامل می شود (اندر و گالی، 2009).

بخش دوم: هوش هیجانی

تصویر توضیحی برای هوش هیجانی

2-10- تاریخچه هوش هیجانی

افلاطون 2000 سال پیش گفته است؛ تمام یادگیری ها دارای یک زیربنایی هیجانی و عاطفی هستند. بر اساس گفته افلاطون از آن زمان تاکنون دانشمندان، پژوهشگران و فیلسوفان زیادی در جهت اثبات یا نفی نقش احساسات در یادگیری،‌ مطالعات زیادی انجام داده اند. متأسفانه تفکر حاکم در این 2000 سال این بود که هیجان ها مانع انجام کار و تصمیم گیری صحیح می شوند و تمرکز حواس را مختل می سازند. در سه دهه گذشته حجم رو به رشد تحقیقات، ‌خلاف این مطلب را ثابت کرد. در سال 1950 آبراهام مازلو مقاله ای در زمینه ارتقاء نیازهای هیجانی– جسمی،‌ معنوی و روانی نوشت که از دوره رنسانس، ‌انقلاب و تحول عظیمی در زمینه تحلیل از مکتب انسان گرایی به وجود آرود. بین سال های 1970 تا 1980 نظریه مازلو موجب رشد و تحول علوم مربوط به توان و استعداد انسان ها گردید.

تحقیقات مستمر باعث شد تعاریف زیادی از هوش و هیجان مطرح شود. سابقه پژوهش و تحقیق در زمینه هوش غیر شناختی و هوش اجتماعی به سال 1940 بر می گردد. گاردنر استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد در سال 1993 هوش چند گانه را مشتمل بر ابعاد گوناگونی مطرح کرد که مورد توجه علم روان شناسی قرار گرفت و به عنوان یکی از زیر شاخه های هوش شناخته شد. پینی در سال 1986 در رساله دکترایش مفهوم هوش هیجانی را به زبان انگلیسی با عنوان بررسی هیجان،‌ توسعه هوش هیجانی، ‌خود یکپارچگی (در ارتباط با ترس، ‌درد و امیال) مطرح کرد. او توصیه کرد برای تقویت و هوش هیجانی باید به آزاد سازی هیجانی کودکان در مدارس با روش روان درمانی مبادرت کرد.

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

موضوع هوش هیجانی نخستین بار توسط پیترسالووی و جان مایر در سال 1990 مطرح شد. پیتر سالووی از بخش روان شناسی دانشگاه یل می گوید: «در طول چند دهه گذشته باورها در مورد هوش هیجانی دچار تغییر شده اند» زمانی هوش را کمال انسانی می دانستند و معتقد بودند افراد باهوش باید دارای زندگی بهتری باشند. سالووی و مایر در سال 1990 تعریف قابل قبولی از هوش هیجانی را در مقاله ای تحت عنوان هوش هیجای مطرح کردند. در آن مقاله آنها هوش هیجانی را از نظر علمی– هوشی آزمون پذیر و قابل اندازه گیری می دانستند. دیوید کارسو از همکاران پیتر سالووی می گوید: مهم است بدانید هوش هیجانی ضد هوش نیست به عبارتی نشانه برتری احساس (دل) به عقل (سر) نیست بلکه هوش، ‌نقطه تلاقی احساس و عقل است.

دانیل گلمن از نتیجه تحقیقات سالووی و مایر و سایدین در پر فروش ترین کتابش به نام هوش هیجانی در سال 1995 استفاده کرد و در این زمینه دو برنامه  شناخت خود و رشد اجتماعی برای مدرسه نیوهاون نوشت. لئونل اولین بار مفهوم هوش هیجانی را به زبان آلمانی در سال 1966 به کاربرد نتایج تحقیقات او در مورد خانم هایی که به خوبی نمی توانستند از عهده نقش ها و وظایف اجتماعی خود برآیند حاکی از این بود که این خانم ها در سنین کودکی جدا از مادران خود زندگی می کردند. او برای درمان افرادی که از سطح پایین هوش هیجانی برخوردار بودند داروی LSD را تجویز کرد (این موضوع مربوط به دهه 1960 بود).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

- Self- Regalatary

- Autonomy

- Physical Coercion

- Vebal Hostility

- Non-Reasonin-Punitive

- Onder & Gulay

- Payne

- Mayer & Salovey   

- Caruso

- Golman

- Lenel

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...