کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


جستجو




 



انواع هوش

مسأله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را در بین انسان ها موجب می شود از ابتدای تاریخ مکتوب زندگی انسان مورد توجه بوده است. اما از آغاز مطالعه هوش غالبا بر جنبه های شناختی آن نظیر حافظه، حل مسأله و تفکر تأکید شده، در حالی که امروزه نه تنها جنبه های غیر شناختی هوش یعنی توانایی عاطفی، هیجانی، شخصی و اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد بلکه در پیش بینی توانایی فرد برای موفقیت و سازگاری در زندگی نیز مورد اهمیت واقع شده است(ونگ و لاو،2003).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در حوزه روانشناسی و علوم رفتاری معمولاً باور بر این است که هوش موجودیتی منفرد است که به ارث می رسد و انسان ها مانند لوح سفیدی هستند که هر چیزی را در صورتی که به شیوه ای مناسب ارائه شود، می توان به آن ها آموزش داد. تحقیقات اخیر نشان می دهد که عکس این مسأله صادق است و هوش های چندگانه وجود دارد که کاملاً از یکدیگر مستقل هستند. در میان تحقیقاتی که انواع مختلف هوش را کشف کرده اند، هوارد گاردنر (1993)، پیشقدم کار بر روی هوش های چندگانه بود .

گاردنر هوش را ظرفیتی برای حل مسایل یا تطبیق ساخته ها متناسب با مجموعه و فرهنگ ها می داند.

تحقیقات گاردنر دلالت بر انواع متفاوت هوش دارد که نسبتاً مستقل از یکدیگر رشد پیدا می کنند

هوش بدنی (PQ):  ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص داده است و شامل توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیاء می باشد.

2-2-1-3-2.  هوش عقلانی (IQ) : مربوط به مهارت های منطقی و زبان شناسی ماست که بیش از سایر هوش ها در سیستم آموزشی مورد توجه است.

2-2-1-3-3. هوش هیجانی (EQ) : در زمینه کسب موفقیت در بازار نقش مهمی دارد و ما را در برقراری ارتباط یاری می دهد و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است. همچنین هوش هیجانی بیانگر این است که در روابطاجتماعی و شرایط خاص چه عمل مناسب و چه عمل نامناسب است. به عبارت دیگر توانایی همدلی با EQ ، دیگران و شنیدن احساسات آنان است.

تصویر توضیحی برای هوش هیجانی

2-2-1-3-4. هوش معنوی(SQ)  : شامل هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و  عملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی می باشد و توانایی به دست آوردن قدرتی که ما را برای رسیدن به رؤیاهایمان یاری می دهد (عظیمی هاشمی، 1383).

الگوی مورد نظر، بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا می کنند (هوش بدنی)، سپس مهارت های زبانی و مفهومی (هوش عقلانی) خود را گسترش می دهند. هوش عقلانی بیشتر در فعالیت های مدرسه ای کودک مطرح می شود. مرحله بعدی هوش هیجانی است که برای بسیاری از افراد هنگامی  مطرح می گردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. نهایتاً هوش معنوی زمانی خودنمایی می کند که فرد به دنبال معنای مسایل می گردد و سؤالاتی مانند آیا این، همه آن چیزی است که  وجود دارد را مطرح می نماید.

- Wong, C.S., & Law, K.S

- Physical Quotient

- Intelligence Quotient

- Emotional Quotient

- Spiritual Quotient

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-03-05] [ 02:42:00 ب.ظ ]




عوامل تعیین کننده  هوش

هم در هوش شناختی و هم در هوش هیجانی  عوامل سرشتی و محیطی دخیل هستند.عامل وراثت نقش عمده ای در هوش انسان ها دارد.پژوهش های بسیاری در زمینه خانواده ها، دوقلوها و بررسی های دیگر نشانگر تاثیر وراثت بر هوش انسان دارد. ولی نباید نقش محیط را در پرورش و شکوفایی هوش نادیده گرفت. در واقع دیگر زمان آن که بهره هوشی را در افراد مقدار ثابتی می دانستند که بستگی به وراثت داشت، گذشته است. در واقع می توانیم عامل سرشتی در هوش را به عنوان ظرفی در نظر بگیریم که عوامل محیطی می توانند آن را تا جایی که ممکن است پر کنند.

تصویر توضیحی برای هوش هیجانی

عوامل محیطی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بسیاری را در میزان هوش کودک دخیل می دانند، عواملی مانند تغذیه و شرایط دوران بارداری مادر، تغذیه دوران کودکی، نوع ارتباط والدین با کودک، وجود محرکات مناسب در محیط پرورش کودک، شناسایی عوامل بازدارنده و رفع به موقع آن و محیط و مواد آموزشی مناسب از عوامل موثر در رشد و شکوفایی هوش به شمار می روند(خویشتن دار،1385).

عکس مرتبط با اقتصاد

پژوهش های بسیاری نشان داده است که با بهبود شرایط در جوامع مختلف، میانگین بهره هوشی کودکان بالا رفته است. زمانی که ما بتوانیم حداکثر توانایی های بالقوه کودکمان را بالفعل کنیم، یعنی هوش کودکمان را  افزایش داده ایم. اگر ما بتوانیم کودکانمان را از بدو تولد پالایش کنیم و در صورت لزوم به آن ها کمک کنیم، اگر بتوانیم به والدین درباره رشد وکودک و نحوه تعامل آنان با کودکان در سنین مختلف آموزش صحیح ارائه کنیم، اگر مشکلات کودکانمان را در یادگیری به موقع شناسایی و با روش درستی به بهبود آن بپردازیم، اگر به آموزش صحیح کودکان پیش دبستانی و دبستانی اهمیت بدهیم، می توانیم هوشکودکانمان را افزایش دهیم که بیشترین تاثیر این کارها در افزایش هوش کودکان تا سنین پنج تا شش سالگی است و بعد از آن تاثیر آن کمتر است(خویشتن دار،1385).

2-2-1-5 معنویت:

اهمیت معنویت و رشد معنوی در انسان، در چند دهه گذشته به صورتی روزافزون توجه روانشناسان و متخصصان بهداشت روانی را به خود جلب کرده است. پیشرفت علم روان شناسی از یک سو و ماهیت پویا و پیچیده ی جوامع نوین از سوی دیگر، باعث شده است که نیازهای معنوی بشر در برابر خواسته ها و نیازهای مادی قد علم کنند و اهمیت بیشتری یابند. به طوری که سازمان بهداشت جهانی در تعریف ابعاد وجودی انسان، به ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و معنوی اشاره می کند و بعد چهارم یعنی بعد معنوی را نیز در رشد و تکامل انسان مطرح می سازد. اما علی رغم تاکید روز افزون دانشمندان بر بعد معنوی رشد انسان، هنوز تعریف واحدی که دربرگیرنده تمامیت معنویت باشد، ارائه نشده است.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

وون(1993)،  معنویت را به عنوان تلاشی دائمی بشر برای پاسخ دادن به چراهای زندگی تعریف کرده است. معنویت یکی از نیازهای درونی انسان است که برخی صاحب نظران آن را متضمن بالاترین سطوح زمینه های رشد شناختی، اخلاقی، عاطفی، فردی(فارو،1984)،  تلاش همواره آدمی برای پاسخ دادن به چراهای زندگی می دانند(وست،1383).  به عبارت واضح تر استفاده بهینه از قوه خلاقیت و کنجکاوی برای  یافتن دلایل موجود مرتبط، با زنده ماندن و زندگی کردن و در نتیجه، رشد و تکامل، بخش مهمی از معنویت را تشکیل می دهد( شهیدی، 1379).

معنویت به معنای نقش زندگی یا روشی برای بودن و تجربه کردن است که با آگاهی  یافتن از یک بعد غیرمادی به وجود میآید و ارزش های قابل تشخیص، آن را معین می سازد الکینز و همکاران، 1988). و حسی والایی است که شور و شوق و گرایش انسان را برای عدالت خواهی و انصاف افزایش می دهد و هم نوایی و پیوستگی با خود و جهان آفرینش را پدید می آورد (تسی،2003).

. Spirituality

. Biopsychosociospiritual

. Vaughmo

. Farrow

. Elkins

. Tacey

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]




در واقع معنویت یک ثروت فوق العاده و یک سازه متفاوت است که نمی توان آن را با یک تعریف ساده بیان کرد. معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت، شامل آگاهی و خودشناسی است و نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است. این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است(جانسون، 2001). به عبارت دیگر، معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجاتو جلوه های مختلفی دارد به طوری که ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان، 2002).

ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد  بود معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا قادر به پیشبینی عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) بوده و همچنین می تواند قابلیت هایی را مطرح کند که افراد را قادر سازد تا به حل مسائل پرداخته و به اهدافشان دسترسی پیدا کنند. در حالی که گاردنر، ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید از جنبه های عقلانی، حل مسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد (امرم، 2005).

می توان علت مخالفت بعضی از محققان همانند گاردنر در مورد این مسئله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل ، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد (نازل، 2004). وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:

  • بالاترین سطح رشد در زمینه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر می گیرد.
  • یکی از حوزه های رشدی مجزا می باشد.
  • بیشتر به عنوان نگرش مطرح است(مانند گشودگی نسبت به عشق).
  • شامل تجربه های اوج می شود.

به طور کلی معنویت  به سفر زندگی در کشف معنا و مفهومی شخصی اشاره دارد و اصطلاحی است برگرفته از کلمه لاتین برای نفس و تنفس کردن و نشان دهنده اصل پویا و زنده ی موجود در هستی یعنی حس حفظ کردن زندگی می باشد. با این تعریف روح چیزی است که زندگی می دهد یا به موجود جان می بخشد. در لغت نامه دهخدا معنویت به معنای معنوی بودن است ومعنوی منسوب به"معنی” در مقابل لفظ و نیز “باطنی و روحانی” در مقابل “مادی و صوری” است. به دیگر سخن، معنویت یعنی معنایی که فقط توسط قلب شناخته می شود.  معنویت در فرهنگ آکسفورد به معنی در ارتباط بودن با روح یا کیفیت های روانی برتر، متعلق بودن یا در ارتباط بودن با چیزها یا موضوعات مقدس، ایستادن یا تکیه دادن به دیگران، دین داری، درستکاری، پرهیزکاری، و به لحاظ روحی خوب بودن، داشتن تمایلات یا غرایز معنوی و … آمده است.

الکینز و همکاران(1988)، چهار پیش فرض در خصوص هوش معنوی مطرح کرده اند:

  • مؤلفه ی تحت عنوان بعد معنوی وجود دارد.
  • معنویت یک پدیده انسانی است و به صورت قابلیت و ظرفیت، در همه مردم وجود دارد.
  • معنویت مترادف با مذهبی بودن نیست.
  • معنویت قابل تعریف، تشریح و اندازه گیری است.
  • محققان و صاحب نظران پنج توانایی و مهارت را در مورد هوش معنوی اشاره کرده اند:
  • توسعه و حفظ ارتباط با منشاء غایی همه موجودات
  • کامیابی در جستجوی معنای زندگی
  • یافتن یک مسیر اخلاقی که بر هدایت ما در زندگی کمک می کند.
  • درک معنویت و ارزش ها در زندگی شخصی
  • تعاملات و روابط بین فردی

بنابراین، می توان گفت که هوش معنوی تمام آن چیزهایی است که به آن معتقدیم و نقش باورها و هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت های که بر عهده می گیریم، نشان می دهد( عبدالله زاده، 1386).

با توجه به تعاریف بالا، مفهوم معنویت با حیاتی ترین کیفیات زندگی سروکار دارد و متضمن ویژگی های غیرمادی در زندگی است که از جسم یا سایر امور مادی تر و محسوس تر ما منجمله حواس پنج گانه متمایز است.

- Johnson, G.J

- Vaughan, F

- Emmons

-Amram, J

- Nasel, D

- Spiritus

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]




  • دیدگاه های مختلف در زمینه معنویت:

2-2-1-5-1-1 دیدگاه الکینز

الکینز معنویت را راهی برای بودن و تجربه کردن می داند که از طریق آگاهی از یک بعد متعالی به دست آمده و به وسیله ارزش های قابل تعریف و مسلم با توجه به خود، دیگران، طبیعت، زندگی و هر آن چه یک فرد به عنوان نهایت و غایت در نظر دارد، مشخص می شود (مه یر، 2000).

الکینز و همکاران چند بعد مهم معنویترا تعریفکردهاند که عبارتند از:

الف)  درک معنا و مفهوم زندگی

ب)  داشتن حس تقدس در زندگی

ج) بهبود تعادل در ارزش های مادی

د) داشتن چشم اندازی برای بهبود جهان (ساغروانی، 1388).

2-2-1-5-1-2 دیدگاه فریدمن و مکدونالد1

فریدمن و مکدونالد ( 2004 )، معنویت را نیاز به فراتر رفتن از خود در زندگی و یکپارچه شدن با کسی غیر

از خود می دانند که این آگاهی منجر به تجربه فرارفتن از خویش می شود. همچنین این پژوهشگران معنویت را به عنوان:

دانلود پایان نامه

الف) تمرکز بر معنای نهایی و غایی زندگی

ب) آگاهی و رشد سطوح چندگانه هوشیاری

ج) تجربه تقدسو ارزشمندی زندگی

د) تعالی خود به کل وسیعتر تعریف می کنند.

2-2-1-5-1-3 دیدگاه گاردنر

از نظر گاردنر ( 1999 )، معنویت را می توان به عنوان توجه به هستی یا مسایل وجودی و یا رسیدن به حالت بودن” و یا تأثیری که بعضی مردم بر دیگران می گذارند، توصیف کرد.  وی معتقد است هوش وجودی، دل مشغولی با مسایل غایی یعنی شناختی ترین بعد معنویت است و اظهار می کند که شاید هوش وجودی نوعی از هوش باشد.

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

2-2-1-5-1-4 دیدگاه ویلیام وست

ویلیام وست معنویت را تلاش همواره ی بشر برای پاسخ به چراهای زندگی تعریف کرده و به کارگیری بهینه قوهی خلاقیت و کنجکاوی برای یافتن دلایل موجود و مرتبط با زیستن در نتیجه تکامل انسان را بخش مهمی از معنویت می داند (صمدی، 1385).

2-2-1-5-1-5 دیدگاه گروم

گروم (1998)، معتقد است معنویت مفهومی هستی شناسی است که انسان تکامل بخش آن است. انسانیت انسان وابسته به وجود معنوی اوست و بدین سان میتوان گفت معنویت ریشه های زیست شناختی و تکاملی دارد (صمدی، 1385).

2-2-1-5-1-6 دیدگاه ویگلزورث

از نظر ویگلزورث ( 2004 )، معنویت نیاز درونی انسان به اتصال با چیزی وسیع تر از خودمان است؛ چیزی ورای خود که به صورت داشتن دو مؤلفه تعریف می شود:

مؤلفه عمودی: چیزی مقدس، الهی، بدون زمان و مکان، قدرتی برتر، هوشیاری غایی یا تمایل به متصل بودن به منبع لایتناهی و هدایت توسط آن منبع مؤلفه افقی: در خدمت همنوعان و موجودات دیگر بودن.

1- Elkins

- Mayer, J. D

- Friedman, H; MacDonald, D.

- West, W. F.

- Groome, T.H.

- Wigglesworth , C.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]




تعاریف هوش معنوی

هوش معنوی مجموعه ای از قابلیت های سازگارانه ذهنی است که براساس جنبه های غیرمادی و متعالی واقعیت قرار گرفته؛ به خصوص آن جنبه هایی که مرتبط با طبیعت وجودی فرد، معنی سازی فردی، تعالی و حالات مبسوط هوشیاری است. این فرآیندها نقشی سازگارانه در تسهیل معنی سازی فردی، حل مسئله، و استدلال انتزاعی دارند (کینگ، 2008 ).

دانلود پایان نامه

با این وجود که هیچ یک از محققان نتوانسته اند تعریف جامعی از هوش معنوی ارائه دهند امَا توانسته اند با بهره گرفتن از درک خود، بینش و دیدگاه هایی را نسبت به هوش معنوی ایجاد کنند.

تعاریف متنوع زیادی برای هوش معنوی وجود دارد که توسط نویسندگان مختلف ارائه شده است . هر یک از این محققان برای به دست دادن یک تعریف روشن از هوش معنوی، سعی کرده اند پس از نقل قول از محقق دیگر با بهره گرفتن از درک خود تعریف دقیق تری را ارائه دهند . برخی از این تعاریف به قرار زیرند:

ایمونز(2000)، با طرح این که معنویت باید از دیدگاه هوش مورد بررسی قرار گیرد تعریف زیر را ارائه داده است.

هوش معنوی عبارت است از مجموعه توانایی ها و شایستگی های  فرد که اساس دانش شخصی و مهارت های او می باشد؛ بر این اساس، هوش معنوی چارچوبی است برای تشخیص و سازماندهی توانایی ها و مهارت های مورد نیاز برای تطبیق و استفاده از معنویت.

واگان چارچوب متفاوتی از هوش معنوی را ارائه می دهد، او هوش معنوی را به صورت زیر تعریف می کند :

هوش معنوی ظرفیتی برای فهم عمیق سؤالات وجودی و بیشتر در جهت سطوح چندگانه هوشیاری است که دلالت دارد برآگاهی های ما از روابط با دیگران، جهانماورای زمین و موجودات دیگر (واگان، 2002).

زهر و مارشال مطرح می کنند که هوش معنوی هوشی است که نشان دهنده و حلال مسائل معنایی و ارزشی است. هوشی که به وسیله آن می توان به زندگی مان وسعت بخشیده و آن را غنی تر ساخت و معنای بودن را دریافت، هوشی که به وسیله آن می توان مسیرها و راهکارهای موجود در زندگی را ارزیابی کرد. این تعریف، همچنین به رابطه هوش معنوی با داشتن احساس ارتباط با یک کل بزرگ تر و عظیم تر اشاره دارد. بر این اساس، هوش معنوی این گونه نیز تعریف شده است: هوش معنوی بیان کننده رابطه فرد با خودش و دیگران و کل عالم خلقت است (زهر و مارشال، 2002).

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

امرم (2005)، هوش معنوی را شامل داشتن حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ها و معتقد به بهتر شدن دنیا می داند. وی همچنین هوش معنوی را توانایی کاربرد و بروز ارزش های معنوی می داند به نحوی که باعث ارتقاء عملکرد روزانه و سلامت جسمی و روحی فرد شوند.

سانتوس (2006)، معتقد است هوش معنوی مرتبط با آفریینده جهان است. وی این هوشئرا توانایی شناخت اصول زندگی، قوانین طبیعی و معنوی و بنا نهادن زندگی بر اساساین قوانین می داند.

سیسک(2008)، هوش معنوی را توانایی کاربرد رویکرد چند حسی در حل مسئله و یادگیری همراه با گوش سپردن به ندای درون معرفی میکند. به عبارت دیگر، هوش معنوی خودآگاهی عمیقی است که فرد بیشتر از جنبه های درونی اش آگاه شده و آنها را درک می کند به گونه ایکه بشر در این حالت تنها جسم نبوده بلکه مجموعه ای از فکر، روح و بدن است.

نوبل(2001)، هوش معنوی را پتانسیل ذاتی و استعدادی درونی در بشر توصیف می کند و آن را بیانگر عملکرد ذهنی انسان می داند چون ما انسان ها با کمک هوش معنوی به مسایل مربوط به هستی می اندیشیم تا ارتباطات درونی آن ها را بیابیم.

هوش معنوی هوشی است که ما را قادر می سازد تا به حل مسایل معنایی و ارزشی خود بپردازیم و همچنین هوشی است که می توانیم اعمال و زندگی خویش را به وسیله آن در بافتی وسیع تر، غنی تر و بامعناتر قرار دهیم (زهرو مارشال، 2000).

- king

- Emmonz, R. A

. Vaughan

. Zohar & Marshal

- Amram

- Santos E.

- Sisk, D.A.

- Noble.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:41:00 ب.ظ ]