کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


جستجو




 



هوش معنوی قابلیتی است که باعث می شود فرد از طریق امکانات و توانمندی های معنوی خود، مباحث علمی و معنوی مربوط به هستی را به گونه ای بهتر بشناسد و معنای آن را درک کند (نازل، 2004).

وگان(2001)، هوش معنوی را به عنوان فهم عمیق سئوالات معنوی و بصیرت همراه با سطوح چندگانه هوشیاری می داند.

ویگلزروث (2004)، هوش معنوی را معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی، و توانایی به دست آوردن قدرتی تعریف می کند که ما را برای رسیدن به رؤیاهای مان یاری می دهد.

ولمن (2001)، هوش معنوی را قابلیت پاسخ به سئوالات در مورد معنای زندگی و ارتباط و اتصال بین هر یک از ما و جهانی می داند که در آن زندگی می کنیم.

ایمونز (2001)، هوش معنوی را کاربرد سازگارانه اطلاعات معنوی در تسهیل حل مسایل روزانه و هدف یابی و دستیابی به آن ها می داند.

از دیدگاه کینگ هوش معنوی به عنوان یک مجموعه از ظرفیت های ذهنی تعریف می شود که در وحدت و یکپارچگی و کاربرد انطباقی جنبه های غیر مادی و مافوق هستی فرد و رسیدن به نتایجی از قبیل اندیشه ی وجودی عمیق، بهبود معنا و شناخت خویشتن برتر می باشد و دارای چهار بعد اساسی از نظر کینگ می باشد :

1- تفکر انتقادی وجودی:  ظرفیت تفکر انتقادی وجودی نسبت به متافیزیک و مربوط به هستی، جهان، زمان،فضا، مرگ وغیره؛).

2-  ایجاد معنای شخصی:  توانایی استفاده از تجارب فیزیکی و روحی جهت ایجاد معنا و هدف شخصی؛

3- آگاهی متعالی:  توانایی شناسایی جنبه های متعالی خویشتن ،جهان و دیگران با بهره گرفتن از هوشیاری؛

4-توسعه موقعیت هوشیاری : توانایی ورود به موقعیت های معنوی بالاتر از جمله تفکر عمیق ، نیایش و مراقبه و خروج از آن(کینگ، 2008).

تحقیقات بعدی این محقق نشان داد مناسبات متقابل این توانایی ها توسط دو خصوصیت مشترک روشن می شود:

1) آن ها فی نفسه در آفرینش معنوی هستند؛

2) آن ها بر جنبه های برتر و غیر مادی حقیقت احاطه دارند؛

این ها اصول توانایی های منحصر بفردند. این ثابت خواهد کرد که این مؤلفه ها در حقیقت توانایی ها و ظرفیت ها ذهنی اند نه راه های برگزیده رفتار (دیسیسو و کینگ، 2009).

عوامل مؤثر در هوش معنوی که در متون اسلامی تقوا و پرهیزگاری قلمداد شده است، به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبردر خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزهداری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آیات آن می توانند نقش اساسی در تقویت هوش معنوی داشته باشند (غباری بناب و دیگران، 1387).

هوش معنوی همان توانایی است که به ما قدرت می دهد در راستای تحقق رؤیاهای مان تلاش و کوشش نماییم. این هوش زمینه ای برای چیزهایی است که به آنها معتقدیم و در واقع نقش باورها و هنجارها، عقاید وارزش ها را در فعالیت هایی دارد که ما بر عهده می گیریم (ابراهیمی، 1386).

- Vaughan, F.

- Wigglesworth, C.

- Wolman

- Emmons

. Critical Existential Thinking

. Personal Meaning Production

. Transcendental Awareness

. Conscious State Expansion

. DeCicco

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-03-05] [ 02:41:00 ب.ظ ]




ابعاد هوش معنوی

یکی از محققینی که سعی در معرفی هوش معنوی داشته، رابرت ایمونز است. او عقیده دارد تعابیر و معانی مختلف معنویت و مذهبی بودن، سبب تمرکز تحقیقات بر روی معنای معنویت شده است. همزمان روندهای جدیدی در روانشناسی دین ظهور کرده که به واسطه آنها اقداماتی اثر گذار ولی غیرمنسجم صورت گرفته است به طوری که باورها، نوعی تعهد معنوی قلمداد می شوند که مرتبط با موفقیت در زندگی روزمره (برای مثال سلامت فیزیکی و روانی و نیز موفقیت در زندگی زناشویی) می باشند. ایمونز بر این عقیده بود که در چنین شرایطی وجود مفهومی که این پتانسیل را داشته باشد بسیار مهم است و آن مفهوم، همان هوش معنوی می باشد(ایمونز، 2000).

او معتقد است اگر معنویت را به عنوان مجموعهای از توانایی ها و قابلیت ها که افراد را در حل مشکلات و کسب اهداف خود توانمند می سازد تعریف کنیم، آنگاه می توانیم موجودیت هوش معنوی را نیز در نظرگرفته و مورد بررسی قرار دهیم (ایمونز، 2000).

به طور کلی ایمونز هوش معنوی را متشکل از پنج بعد یا توانایی مختلف می داند. به نظر او حداقل پنج توانایی معرف هوش معنوی هستند که در اغلب فرهنگ ها مورد ستایش قرار گرفته اند به گونه ای که برخی فرهنگ ها برای این مهارت ها اولویت بیشتری قایل شده اند. دلیل خاصی درباره این که این تواناییها پنج مورد هستند وجود ندارد ضمن این که هیچ ترتیب خاصی برای قرار گرفتن آنها متصور نیست. این پنج بعد یا توانایی عبارتند از:

  • قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: ظرفیت انسان برای ورود به سطوح نامتعارف و متعالی هوشیاری و نیزبالاتر رفتن یا فراتر رفتن از محدودیت های عادی و جسمی
  • توانایی ورود به سطح معنوی بالاتر: آگاهی از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت می کند و در آن همه مرزها ناپدید شده و همه چیز در یک کل واحد یگانه می گردد.
  • توانایی یافتن تقدس در فعالیت ها، رویدادها و روابط روزمره: تشخیص حضور الهی در فعالیت های عادی. برای مثال ایمونز و چونگ(1998)، نشان دادند که تلاش های فردی روزمره را می توان از طریق فرایند تقدیس به اموری معنوی تبدیل کرد.
  • توانایی به کارگیری منابع معنوی برای حل مسایل زندگی : افرادی که ذاتا مذهبی هستند راحت تر می توانند با استرس ها برخورد کنند. این افراد بیش از سایرین در بحران های روحی و مشکلات معنایی راهی برای یاد گرفتن می یابند و از طریق این مشکلات رشد می کنند.
  • توانایی انجام رفتار فاضلانه: منظور رفتارهای درست و پسندیدهای همچون بخشش، نشان دادن سخاوت، انسانیت، شفقت، عشق ایثارگرایانه و … است که از زمان های گذشته تاکنون پسندیده انگاشته شده اند.

ایمونز اظهار می دارد که خودکنترلی هسته اصلی تمام این رفتارهای فاضلانه است و برای موفقیت در تمامی حوزه های زندگی ضروری است. ضمناً خودکنترلی نیز در مقابل هفت گناه کبیره قرار می گیرد که عبارتند از:شکم پرستی، تنبلی، غرور، خشم، حرص، شهوت، و حسد.

ایمونز عقیده دارد که شناسایی این پنج بعد اولین گام طراحی ساختار هوش معنوی است. این که ویژگی های فوق پنج مورد هستند یا کمتر و یا بیشتر، هنوز قطعی نشده و در مراحل اولیه توسعه این مفهوم، به کارگیری رویکرد مفهومی بسیار مناسب تر به نظر می رسد (ایمونز، 2000 ، واثق، 1389).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:41:00 ب.ظ ]




مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه های مختلف

ادواردز معتقد است که داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را نشان می دهد. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسایل معنوی و تمرین های مربوط به آن را همردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسایل اخلاقی دانست. البته می توان گفت که برای بهره مندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم و ضروری خواهد بود. به عقیده نازل، هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی از دیدگاه فرد نسبت به زندگی خود می شود. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد می شود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفته اند و فرد می تواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. همچنین این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد (نازل، 2004).

هوش معنوی به زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان وابسته بوده و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل می شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستری است که به آن نیروی خلاق برای تکامل زندگی می گویند. بنابراین، هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهنی فرد است و فرد را به ماوراء فرد و به روح مرتبط می کند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است و خودآگاهی حاصل از آن، شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات می شود (وگان، 2003).

نوبل(2001)، و وگان(2003)،  معتقدند مؤلفه های هشتگانه ای که نشان دهنده هوش معنوی رشد یافته هستند عبارتند از:  درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران( نازل،2004).

مک مولن(2003)، نیز معتقد است ارزش هایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامشبخش عنوان می کند. از نطر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیری روی می دهد.

سانتوس (2006)، معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده ی جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوی) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است.

ادواردز(2003)، معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله ی میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح می کند. از این رو، نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هر چند می توان گفت برای بهره مندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم است.

آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و اعتقاد به بهتر شدن دنیا می شود (امرم،  2005).

هوش معنوی برای حل مشکلات و مسایل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سؤال هایی همانند شغل من باعث تکامل من در زندگی میشود؟ و یا آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم را در ذهن ایجاد می کند (ویگلزورث، 2004).

در واقع هوش معنوی بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می کند(مک مولن، 2003 ).

هم چنین قابل ذکر است که سؤال های جدی در مورد این که “از کجا آمده ایم؟"، “به کجا می رویم؟” و

“هدف اصلی زندگی چیست؟"، از نمودهای هوش معنوی می باشند.

- Edwards

- Spirit

- Creative life force of evolution

. Noble,K.D.

. McMullen , B.

. Santos , E.S.

- McMullen

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:40:00 ب.ظ ]




  • دیدگاه ایمونز

الف) هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسایل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسایل مرتبط با آن را برای ما حل می کنند. هوش معنوی، هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گستره های وسیع از نظر بافت معنایی جای می دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگی را نسبت به مرحله دیگر مورد بررسی قرار می دهد (زهر و مارشال، 2000)

ب) هوش معنوی ممکن است در قالب ملاک های زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر این که انسان نقش مهمی در یک کل وسیع تر دارد، بخشش وخیرخواهی معنوی و عملی، در جستجوی سازگاری و هم سطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.

ج) افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیتهای روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد را از خود بروز دهند.

همچنین می توان گفت هوش معنوی فهم مسایل دینی و استنباط های درست فقاهتی را تسهیل می نماید. به علاوه هوش معنوی می تواند در فهم مسایل اخلاقی و ارزش آن ها به افراد یاری نماید ضمن این که هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط می سازد و به فرد کمک می کند تا واقعیت را از خیال تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ های مختلف به عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است  (وگان، 2003).

2-2-1-5-4-2 دیدگاه فریدمن و مکدونالد

فریدمن و مکدونالد، مؤلفه های زیر را برای هوش معنوی بر شمردند:

1) تمرکز داشتن بر معنی نهایی.

2) آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آن ها.

3) اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.

( 4  ارتقای خود به یک کل بزرگتر (امرم،  2005).

2-2-1-5-4-3دیدگاه نوبل و وگان

نوبل و وگان بر این باورند که مؤلفه های هشتگانه مرتبط با هوش معنوی رشد یافته عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری، و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران (نازل، 2004).

- Ultimate

- Zohar & Marshall

- Consciousness

- Transcendence of self

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:40:00 ب.ظ ]




دیدگاه بروس لیچفیلد

بروس لیچفیلد شش مشخصه زیر را برای هوش معنوی مطرح می کند:

1)آگاهی از تفاوت؛

2) شگفتی، حسماوراء الطبیعه و تقدس؛

3) حکمت و خرد؛

4)آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن (ساکت بودن و به ندای خداوند گوشدادن)؛

5)هنگام آشفتگی و تناقضو دوگانگی آرام بودن؛

6) تعهد، فداکاری و ایمان (غباری بناب و همکاران،1386).

 

2-2-1-5-4-5 دیدگاه مک مولن

مک مولن (2003)،  معتقد است که ارزش هایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند. وی همچنین بر این باور است که بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن، نگرانی تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیری روی می دهد.

2-2-1-5-5 مؤلفه های هوش معنوی در اسلام

در فرهنگ اصیل اسلامی به طور ضمنی هوش معنوی مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. به طور مثال، جامی (1381)، بر اساس متون مذهبی مؤلفه های ذیل را برای هوش معنوی برشمرده است:

-1 مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری؛

-2 تشخیص و دریافت پیام های معنوی از پدیده ها و اتفاقات؛

-3 سؤال و دریافت جواب معنوی در مورد منشأ و مبدأ هستی (مبدأ و معاد)

-4 تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛

-5 تشخیص فضیلت گذر از رنج و خطا و به کارگیری عفو و گذشت در روابط بین فردی؛

-6 تشخیص الگوهای تنظیم رفتار بر مبنای الگوی معنوی؛

-7 تشخیص کرامت و ارزش های فردی و حفظ، رشد و شکوفایی این کرامت ها و ارزش ها؛

-8 تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند؛

-9 تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، مرگ، برزخ، بهشت و دوزخ؛

-10 درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛

-11 درک زیبایی های هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛

-12 داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است نه استدلال و قیاس؛

-13 داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد؛

هر چند عرفای اسلامی نیز این مؤلفه ها را ذکر نموده اند، ولی از آنجا که این مؤلفه ها به انسان بین شداده و باعث افزایش سازگاری او با هستی می شوند، می توان آن ها را جزو مؤلفه های معنوی قلمداد نمود.

- Brouce Litch ield

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:40:00 ب.ظ ]